مقاله مارکسیسم شامل نظریه مارکس ، آثار آن و مثالهای مربوطه
تالیف توسط تیم : INVESTOPEDIA
به روز شده در 29 اکتبر 2021
بررسی شده توسط : THOMAS BROCK
علمی بودن مقاله توسط : KIRSTEN ROHRS SCHMITT بررسی شده است.
مارکسیسم چیست؟
مارکسیسم یک فلسفه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که به نام کارل مارکس نامگذاری شده است.
این کتاب تأثیر سرمایهداری را بر کار، بهرهوری و توسعه اقتصادی بررسی میکند و برای انقلاب کارگری برای سرنگونی سرمایهداری به نفع کمونیسم استدلال میکند.
مارکسیسم معتقد است که مبارزه بین طبقات اجتماعی – به ویژه بین بورژوازی، یا سرمایه داران، و پرولتاریا یا کارگران – روابط اقتصادی را در اقتصاد سرمایه داری تعریف می کند و ناگزیر به کمونیسم انقلابی می انجامد.
واژگان کلیدی
مارکسیسم یک نظریه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که توسط کارل مارکس سرچشمه گرفته است و بر مبارزه بین سرمایه داران و طبقه کارگر تمرکز دارد.
مارکس نوشت که روابط قدرت بین سرمایه داران و کارگران ذاتاً استثمارگرانه است و ناگزیر باعث ایجاد تضاد طبقاتی می شود.
او معتقد بود که این درگیری در نهایت منجر به انقلابی می شود که در آن طبقه کارگر طبقه سرمایه دار را سرنگون می کند و کنترل اقتصاد را به دست می گیرد.
درک مارکسیسم
مارکسیسم یک نظریه اجتماعی و سیاسی است که نظریه تضاد طبقاتی مارکسیستی و اقتصاد مارکسی را در بر می گیرد.
مارکسیسم برای اولین بار در سال 1848 در جزوه مانیفست کمونیست کارل مارکس و فردریش انگلس که تئوری مبارزه طبقاتی و انقلاب را مطرح می کند، به طور علنی فرموله شد.
اقتصاد مارکسیستی بر نقدهای سرمایه داری تمرکز دارد که کارل مارکس در کتاب خود به نام «سرمایه» که در سال 1867 منتشر شد در مورد آن نوشت.
تضاد طبقاتی و نابودی سرمایه داری
تئوری طبقاتی مارکس، سرمایه داری را به عنوان گامی در پیشرفت تاریخی نظام های اقتصادی به تصویر می کشد که در یک توالی طبیعی از یکدیگر پیروی می کنند.
به گفته او، آنها توسط نیروهای غیرشخصی گسترده تاریخ هدایت می شوند که از طریق رفتار و تضاد بین طبقات اجتماعی انجام می شود.
به عقیده مارکس، هر جامعه ای به طبقات اجتماعی تقسیم می شود که اعضای آن اشتراکات بیشتری با یکدیگر دارند تا با اعضای سایر طبقات اجتماعی.
موارد زیر عناصری از تئوری های مارکس در مورد چگونگی وقوع تضاد طبقاتی در یک سیستم سرمایه داری است.
جامعه سرمایه داری از دو طبقه تشکیل شده است:
- بورژوازی، یا صاحبان مشاغل، که ابزار تولید را کنترل می کنند،
- پرولتاریا، یا کارگران، که کارشان کالاهای خام را به کالاهای اقتصادی با ارزش تبدیل می کند.
کارگران معمولی که مالک ابزار تولید مانند کارخانهها، ساختمانها و مصالح نیستند، قدرت کمی در نظام اقتصادی سرمایهداری دارند.
کارگران همچنین در دورههای بیکاری بالا به راحتی قابل جایگزینی هستند و ارزش درک شده آنها را کاهش میدهد.
برای به حداکثر رساندن سود، صاحبان مشاغل انگیزه دارند تا بیشترین کار را از کارگران خود دریافت کنند و در عین حال کمترین دستمزد ممکن را به آنها بپردازند. این باعث ایجاد عدم تعادل ناعادلانه بین مالکان و کارگرانی می شود که مالکان از کار آنها برای منافع خود سوء استفاده می کنند.
از آنجایی که کارگران سهم شخصی کمی در فرآیند تولید دارند، مارکس معتقد بود که از آن و همچنین با انسانیت خود بیگانه می شوند و نسبت به صاحبان کسب و کار خشمگین می شوند.
بورژوازی همچنین از نهادهای اجتماعی، از جمله دولت، رسانه ها، دانشگاه، مذهب سازمان یافته، و سیستم های بانکی و مالی به عنوان ابزار و سلاح علیه پرولتاریا با هدف حفظ موقعیت قدرت و امتیاز خود استفاده می کند.
در نهایت، نابرابریهای ذاتی و روابط اقتصادی استثمارگرانه بین این دو طبقه منجر به انقلابی میشود که در آن طبقه کارگر علیه بورژوازی شورش میکند، ابزار تولید را در دست میگیرد و سرمایهداری را منسوخ میکند.
نظریه مارکس درباره نظام سرمایه داری
بنابراین مارکس فکر می کرد که نظام سرمایه داری ذاتاً حاوی بذرهای نابودی خود است.
بیگانگی و استثمار پرولتاریا که برای روابط سرمایه داری اساسی است، ناگزیر طبقه کارگر را به شورش علیه بورژوازی و به دست گرفتن کنترل وسایل تولید سوق خواهد داد.
این انقلاب توسط رهبران روشنفکر، معروف به «پیشاهنگ پرولتاریا» رهبری خواهد شد که ساختار طبقاتی جامعه را درک کرده و طبقه کارگر را با افزایش آگاهی و آگاهی طبقاتی متحد خواهند کرد.
در نتیجه انقلاب، مارکس پیش بینی کرد که مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، ابتدا در سوسیالیسم و سپس در کمونیسم، جایگزین مالکیت جمعی خواهد شد. در مرحله نهایی رشد انسانی، طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی دیگر وجود نخواهد داشت.
کارل مارکس معتقد بود که پرولتاریا سرمایه داری را در یک انقلاب خشونت آمیز سرنگون خواهد کرد.
کمونیسم در مقابل سوسیالیسم در مقابل سرمایه داری
ایدههای مارکس و انگلس پایههای تئوری و عمل کمونیسم را ایجاد کرد، که از سیستمی بدون طبقه دفاع میکند که در آن همه دارایی و ثروت به صورت اشتراکی (و نه خصوصی) در اختیار است.
اگرچه اتحاد جماهیر شوروی سابق، چین و کوبا (در میان سایر کشورها) دارای حکومتهای کمونیستی بودهاند، اما در واقع هرگز یک دولت کاملاً کمونیستی وجود نداشته است که داراییهای شخصی، پول و سیستمهای طبقاتی را کاملاً حذف کرده باشد.
سوسیالیسم چند دهه قبل از کمونیسم است.
طرفداران اولیه آن خواستار توزیع برابرتر ثروت، همبستگی بین کارگران، شرایط کاری بهتر و مالکیت مشترک زمین و تجهیزات تولیدی بودند.
سوسیالیسم مبتنی بر ایده مالکیت عمومی بر وسایل تولید است، اما افراد ممکن است همچنان مالکیت داشته باشند.
اصلاحات سوسیالیستی به جای برخاستن از یک انقلاب طبقاتی، در ساختارهای اجتماعی و سیاسی موجود، خواه دمکراتیک، تکنوکراتیک، الیگارشی یا توتالیتر، صورت می گیرد.
سرمایه داری
کمونیسم و سوسیالیسم هر دو مخالف سرمایه داری هستند، یک سیستم اقتصادی که مشخصه آن مالکیت خصوصی و سیستمی از قوانین است که از حق مالکیت یا انتقال مالکیت خصوصی محافظت می کند.
در اقتصاد سرمایه داری، افراد و شرکت های خصوصی مالک ابزار تولید و حق کسب سود از آنها هستند.
هدف کمونیسم و سوسیالیسم اصلاح اشتباهات سیستم بازار آزاد سرمایه داری است.
اینها شامل استثمار کارگران و نابرابری بین فقیر و غنی است.
نقد مارکسیسم
اگرچه مارکس الهام بخش بسیاری از پیروان بود، بسیاری از پیشبینیهای او محقق نشدند.
مارکس معتقد بود که رقابت فزاینده کالاهای بهتری را برای مصرف کنندگان تولید نمی کند.
در عوض، به ورشکستگی در میان سرمایه داران و افزایش انحصارات منجر می شود، زیرا تعداد کمتری و کمتری برای کنترل تولید باقی می ماند.
سرمایه داران ورشکسته سابق به پرولتاریا می پیوندند و در نهایت ارتشی از بیکاران را ایجاد می کنند.
علاوه بر این، اقتصاد بازار که طبیعتاً برنامه ریزی نشده است، با مشکلات عرضه و تقاضای بزرگی مواجه خواهد شد و باعث رکود شدید می شود.
با این حال، در طول سال ها، سرمایه داری در نتیجه رقابت شدید فروپاشیده نشده است.
اگرچه بازارها در طول زمان تغییر کرده اند، اما به غلبه انحصارها منجر نشده اند.
دستمزدها افزایش یافته و سود کاهش نیافته است، اگرچه نابرابری اقتصادی در بسیاری از جوامع سرمایه داری افزایش یافته است.
و اگرچه رکودها و رکودهایی وجود داشته است، اما تصور نمیشود که آنها ویژگی ذاتی بازارهای آزاد باشند.
در واقع، جامعهای بدون رقابت، پول و مالکیت خصوصی هرگز تحقق نیافته است، و تاریخ قرن بیستم نشان میدهد که احتمالاً مفهومی غیرقابل اجرا است.
مارکسیسم چه نوع فلسفه ای است؟
مارکسیسم فلسفه ای است که توسط کارل مارکس در نیمه دوم قرن نوزدهم توسعه یافت و نظریه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را یکی می کند.
عمدتاً به نبرد بین طبقه کارگر و طبقه مالکیت می پردازد و کمونیسم و سوسیالیسم را بر سرمایه داری ترجیح می دهد.
مارکس برای آینده چه پیش بینی کرد؟
مارکس فکر می کرد که نظام سرمایه داری ناگزیر خود را نابود خواهد کرد.
کارگران تحت ستم از خود بیگانه شده و در نهایت مالکان را سرنگون می کنند تا خودشان کنترل وسایل تولید را در دست بگیرند و جامعه ای بی طبقه را به وجود آورند.
آیا مارکس درست می گفت؟
نه چندان دور. برخی از کشورها مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق، چین و کوبا تلاش کردهاند جامعهای کمونیستی ایجاد کنند، اما نتوانستهاند یا نتوانستهاند مالکیت شخصی، پول و سیستمهای طبقاتی را به طور کامل حذف کنند.
در سال 2021، سرمایه داری، در اشکال مختلف، نظام اقتصادی غالب باقی می ماند.